• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Thursday - 28 March - 2024

آیینه خاطرات به یاد ماندنی از آیت الله مروجی از زبان حجة الاسلام هادی گراوند

  • کد خبر : 1790
  • ۰۸ شهریور ۱۳۹۳ - ۶:۱۷

یک روز با جمعی از دوستان طلبه در حیاط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه السلام نشسته بودیم. پیرمردی با قد خمیده که فقط اسم مرحوم آیت الله مروجی را شنیده بود وارد جمع ما شد و گفت : دیشب خواب دیدم   1- یک روز با جمعی از دوستان طلبه در حیاط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه […]

یک روز با جمعی از دوستان طلبه در حیاط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه السلام نشسته بودیم. پیرمردی با قد خمیده که فقط اسم مرحوم آیت الله مروجی را شنیده بود وارد جمع ما شد و گفت : دیشب خواب دیدم

 

1- یک روز با جمعی از دوستان طلبه در حیاط حوزه علمیه باقرالعلوم علیه السلام نشسته بودیم. پیرمردی با قد خمیده که فقط اسم مرحوم آیت الله مروجی را شنیده بود وارد جمع ما شد و گفت : دیشب خواب دیدم در باغ بسیار سبزی بودیم و شما آقای مروجی را دیدم در حوضی که می گفتند حوض کوثر است مشغول وضو هستید و آقایی هم در خدمت شما بود و کمک کار شما بود ( آب را برای وضو روی دستان شما می ریخت ) پرسیدم ایشان چه بزرگواری هستند ؟ گفتند : او آقای حاج درویش است . لذا من این همه راه را آمده ام که مژده این خواب را برای شما بگویم که خوشحال شوید .

حضرت آقا لبخند ملیحانه ای زدند و فرمودند : خدا از زبانتان بشنود .  پیر مرد آدرس حاج درویش را خواست و رفت .

 

 

2- طلبه مبتدی بودم . توفیقی نصیب شد به زیارت حضرت ثامن الائمه برویم . از سفر که برگشتیم در حیاط مدرسه بودم . داشتم می رفتم دفتر که خدمت آقا برسم برای عرض ادب . در همان هنگام آقا از آقای سبحانی (زید عزه ) جویای حال حقیر شدند که مدتی است او را نمی بینم . آقای سبحانی فرموده بودند که او مشهد بوده و الان در حیاط هستند و دارند خدمتتان می رسند. مرحوم آقا تا این را شنیده ، بلند شدند و به آقای سبحانی فرموده بودند که به ایشان بگویید بروند در یکی از حجره ها تا من به زیارت قبولی شان بروم . من هم که طلبه مبتدی بودم ، از این بزرگواری نهایت لذت را بردم و رفتم داخل حجره . حضرت آقا با حاج آقا سبحانی و چند نفر دیگر از اساتید و طلاب به حجره آمدند و پولی دادند که مقداری میوه بیاورند برای پذیرایی . دوستان چند کیلو انگور و یاقوتی گرفتند. و حضرت آقا اشاره کردند به این حدیث شریف از امام رضا علیه السلام که : ” هر که زائر مرا زیارت کند مثل این است که مرا زیارت کرده است . “

 

 

3- پایه اول یا دوم حوزه بودم که حضرت آقا شکسته نفسی فرمودند و به بنده و دو نفر دیگر از دوستان طلبه فرمودند : بیایید یک مباحثه عوامل بذاریم . ما هم از خدا خواسته استقبال کردیم و هر روز عصر یک ساعت برای مباحثه عوامل ملا محسن به همراه آشیخ مجید آزادبخت و آشیخ مصطفی ولیپور در منزل ایشان خدمتشان می رسیدیم. یکی از روزها که برای حقیر مشکلی پیش امد و توفیق رفتن به جلسه درس حاصل نشد ، دوستان گفتند : وقتی خدمت آقا رسیدیم جویای احوال شما شدند. گفتیم : برای ایشان مشکلی پیش آمد و نتوانستند بیایند. آقای آزادبخت گفتند: دیدیم آقا بلند شده و شروع به پوشیدن لباس هایشان نمودند و با کمال تواضع گفتند: حال که ایشان نتوانستند منزل بیایند ما می رویم حوزه که ایشان هم در بحث باشند . آقای آزادبخت گفتند : به آقا گفتم : ایشان مشکلی در منزل برایشان پیش آمده و نتوانستند بیایند ؛ نه اینکه در حوزه مانده و نیامده . گفت آن وقت دیدیم آقا لباسهایش را بیرون  آوردند و یک عرقچین بر سر گذاشتند و مشغول تدریس شدند. نکته آموزنده برای همه ما به ویژه اهل علم تواضع ایشان بود . آری این است سر کلام معصوم : ” من تواضع لله رفعه الله . “

 

4- حدود 13 سال پیش ؛ سالهای اول طلبگی به نیازمند قرض الحسنه شدم. خدمت آقا رسیدم  . فرمودند : چقدر لازم داری؟ گفتم : هرچه بیشتر ، بهتر. اطراف پتویی را که روی آن نشسته بودند ، جستجو کردند . مبلغ  24000 تومان زیر پتو داشتند که 22000 تومان از آن را به بنده دادند و فرمودند : ” این دو هزار تومان برای ما کافی است .” مدتی گذشت و بنده به خاطر کم بودن شهریه ، نتوانستم قرض ایشان را پس بدهم.  یک روز خدمتشان رسیدم و گفتم : آقا من یک بدهی به شما دارم . لبخندی زند و فرمودند : می خواهی پس بدهی ؟ گفتم : خیر. خواستم بگویم الان ندارم پس بدهم ، که ایشان گفتند: هر وقت پولی به دستتان اومد و اضافه بود و بدهی نداشتی و ندانستی چکارش کنی ، آن را بیار به من بده . بالاخره یک روز که مصادف با عید غدیر بود با جمعی از دوستان به دیدار ایشان در قم منزل فرزندشان حاج شیخ حمید رفتیم . من و همچنین یکی از دووستان طلبه ( که او هم به آقا بدهکار بود) بدهی مان را به آقا پس دادیم و حضرت آقا آن را به عنوان عیدی بین همه ما تقسیم نمودند.

از نظر بنده به عنوان طلبه ای حقیر و ناچیز که چند صباحی محضر حضرت آقا را درک نموده ام ، حضرت آقای مروجی (ره) ازجمله افرادی بودند که به مصداق آن حدیث شریف ، دیدنش انسان را به یاد خدا می انداخت و گفتارش بر علم انسان می افزود و حرکات و سکنات و عملکردش انسان را به یاد خدا می انداخت و اگر بخواهیم جامع تر و کامل تر حق مطلب را درباره شخصیت ایشان ادا نمایم، باید بگویم که ایشان حقا و انصافا مصداق  این فراز های خطبه متقین بودند که  :  (له ) ” قوة فی دین و حزماَ فی لین و ایمانا فی یقین و حرصاَ فی علم و علما فی حلم و قصدا فی غنی و خشوعا فی عبادة و….”

 

5- چند ماهی به جهت مشغله های فراوان کاری توفیق نشد بر سر مزارشان بروم . مدتی بعد یکی از دوستان ( حجةالاسلام مجید آزادبخت ) از قم با من تماس گرفته و گفتند: دیشب مرحوم آقا را در خواب دیدم که بسیار جویای احوالتان شدند. به ایشان گفتیم که ما در خدمتتان هستیم کافیست. اما آقا چند بار تکرار کردند که آقای گراوند را می خواهم . سرانجام فرموند : سلام مرا به ایشان برسانید و بگید : چند وقتی است نیامدید سری به ما بزنید. این در حالی است که در کمتر مجلسی هست که من ذکر فضاءل ، خاطرات و سفارش های ایشان را نداشته باشم. البته این به جهت لطف و عنایت خاص ایشان به بنده می باشد. لذا یک روز مرخصی گرفتم و به رسم ادب به مزار شریفشان رفتم.

 

 

 

لینک کوتاه : https://www.kanoonsobhan.ir/?p=1790

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.