سرویس یادداشت و مقاله «کانون سبحان»؛حجت الاسلام و المسلمین سیدصادق محمدی وفایی؛
چندی قبل به دلیل دیدار دوستانه فائزه با بهایی ها چند سطری تحت عنوان «اشتباهی دیگر از فائزه» در سایت ها درج کردم .برخی از کامنت ها گویای این نکته بود که فلسفه این همه مخالفت چیست؟ ایا این انتقادها جنبه سیاسی دارد ، یا دارای فلسفه ای دیگر است؟ به این مناسبت پنج نکته را تقدیمتان می کنم:
نکته اول:
چيزى در عالم وجود ندارد كه دو بعد جذب و دفع، سلب و اثبات در آن نباشد. منتها اين دو در انسان مؤمن حساب شده و رقيق شده يافت مىشود. در اين زمينه رسالهاى منسوب به خواجه نصيرالدين طوسى (رحمه الله) است. او در اين رساله مىگويد: «آنچه در نوع جمادات به نام جذب و دفع هست، در گياهان نيز وجود دارد»
چون اگر سنگ يا خاكى بخواهد «لعل گردد در بدخشان يا عقيق اندر يمن» ناچار است خاكهاى مستعد و مناسب را جذب و مواد ناسازگار را دفع كند. هر خاكى شايستگى عقيق يا لعل شدن را ندارد، جذب مناسب و دفع نامناسب در همه معادن و گياهان و خاكها وجود دارد. مثلاً گياه، هر غذايى را جذب نمىكند بلكه هر چه مناسب به حال آن است جذب كرده و هر چه نامناسب است دفع مىكند. در حيوانات اين جذب و دفع به صورت «شهوت» و «غضب» در مىآيد. اما در انسان از اين رقيقتر به صورت «محبّت» و «عداوت» جلوه مىكند و از اين مقدار بالاتر آمده رقيقتر مىشود و به صورت «ارادت» و «كراهت» ظهور مىكند. از همه اينها گذشته اگر خيلى رقيق و لطيف شد، به صورت «تولى» و «تبرى» جلوه مىكند، كه اين از ويژگيهاى خواص اولياى حق و مؤمنان الهى است.» آيه الله جوادى آملى،حكمت عبادات
نکته دوم:
بدن انسان همان گونه كه عامل جاذبه اى دارد كه مواد مفيد را جذب مى كند، يك سيستم دفاعى نيز دارد كه سموم و ميكرب ها را دفع مى كند. اين سيستم با ميكرب مبارزه مى كند و آنها را مىكشد. كار گلبولهاى سفيد همين است. اگر سيستم دفاعى بدن ضعيف شد، ميكرب ها رشد مىكنند. رشد ميكربها به بيمارى انسان منجر مىشود و انسان بيمار ممكن است با مرگ رو به رو شود.
از نظر روحی و روانی نیز ، آدميزاد نیز موجودى است كه هم احساس مثبت و هم احساس منفى دارد. هم عواطف مثبت و هم عواطف منفى دارد. همان گونه كه شادى در وجود ما هست، غم هم هست. خدا ما را اين گونه آفريده است.
هيچ انسانى نمىتواند بى غم و يا بى شادى زندگى كند. همچنان كه خدا استعداد خنديدن به ما داده، استعداد گريه كردن هم به ما عطا فرموده است. در جاى خودش بايد خنديد و به جاى خود هم بايد گريست. تعطيل كردن بخشى از وجودمان، به اين معنا است كه از دادههاى خدا در راه آنچه آفريده شده استفاده نكنيم.
خداوند در ما محبت را آفريده است تا نسبت به كسانى كه به ما خدمت مىكنند، نسبت به كسانى كه كمالى دارند،- خواه كمال جسمانى، يا كمال عقلانى يا روانى و يا عاطفى- به ابراز علاقه و محبت بپردازيم.
علاوه بر این در وجود انسان نقطه مقابل محبت به نام «بُغض و دشمنى» قرار داده شده است. همان گونه كه فطرت انسان بر اين است كه كسى را كه به او خدمت مىكند دوست بدارد فطرتش نيز بر اين است كه كسى را كه به او ضرر مىزند، دشمن بدارد. البته ضررهاى مادىِ دنيوى براى مؤمن اهميتى ندارد. چون اصل دنيا براى او ارزشى ندارد. اما دشمنى كه دين و سعادت ابدى را از انسان بگيرد، آيا قابل اغماض است؟ قرآن مىفرمايد: «ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدواً» شيطان دشمن شما است، شما هم بايد با او دشمنى كنيد. با شيطان ديگر نمىشود لبخند زد و كنار آمد، وگرنه انسان هم مىشود شيطان.
نکته سوم:
از نظر دینی تولی و تبری اصلی پذیرفته شده است . تولى به معناى پذيرش ولايت اولياى الهى با قلب و پيروى از آنها در عمل و نيزدوست داشتن اولياى الهى و دوست داشتن دوستداران آنها است و تبرى به معناى بيزارى جستن قلبى و درونى از دشمان خدا و اولياى او و كناره گرفتن از رفتار و مشى آنها در عمل است.
انسان مومن هم بايد داراى جاذبه و دافعه باشد و حد و مرزى داشته باشد كه جايگاه او را نسبت به اهل ايمان و اهل نفاق و كفر و شرك مشخص سازد. او بايد نسبت به مومنان و غير مومنانى كه عنادى با حق ندارند و نسبت به آن جاهلند داراى جاذبه و نسبت به غير آنها داراى دافعه باشد. فلسفه تولى و تبرى مشخص كردن موضع و جهت خود در رابطه با مومنان و غير مومنان و اعلام موضع در اين صف بندى است. تولى و تبرى به معناى بى تفاوت نبودن در برابر حق و باطل و يكسان نبودن اين دو براى انسان با ايمان و هدفمند و زنده و پويا است. نمى توان مومن و خدا باور بود و به اصول الهى و دينى پيبند بود ولى داراى موضع و جهت نبود و وضعيت و جايگاه اعتقادى خود را به ديگران اعلام نكرد و با همه انسان ها در رفتار و مشى و سلوك برخوردى يكسان و مشابه داشت.
نکته چهارم:
قرآن مىفرمايد شما بايد به حضرت ابراهيم (ع) و ياران او تأسى كنيد. مىدانيد كه حضرت ابراهيم (ع) در فرهنگ اسلامى جايگاه بسيار رفيعى دارد. پيغمبر اكرم (ص) هم مىفرمود من تابع ابراهيم هستم. كار ابراهيم (ع) چه بود؟ ابراهيم (ع) و يارانش به بتپرستانى كه با آنها دشمنى كردند و ايشان را از شهر و ديار خود بيرون راندند، گفتند: «انّا برئاء منكم» ما از شما بيزاريم. اعلان برائت كردند. بعد به اين هم اكتفا نمىكند، مىفرمايد: بين ما و شما تا روز قيامت دشمنى و كينه برقرار است مگر اينكه دست از خيانتكارى خود برداريد.
بنا بر این اگر بايد با اولياى خدا دوستى كرد، با دشمنان خدا هم بايد دشمنى كرد. اين فطرت انسانى است و عامل تكامل و سعادت انسانى است. اگر «دشمنى» با دشمنان خدا نباشد، به تدريج رفته رفته رفتار انسان با آنها دوستانه مىشود و در اثر معاشرت، رفتار آنها را مىپذيرد و حرفهاى آنان را قبول مىكند. كم كم شيطان ديگرى مثل آنها مىشود.
نکته پنجم:
به تعبیر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام ،فرقه ضاله بهاییت یک فرقه استعمار ساخته و منحرف است که همیشه با همین انحراف شناخته شده و ما همیشه از این فرقه تبری جسته ومی جوییم.