• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

رازماندگاری شیخ/مرتضی دیناری

  • کد خبر : 15847
  • ۲۶ تیر ۱۳۹۴ - ۱۷:۲۲
رازماندگاری شیخ/مرتضی دیناری

مرتضی دیناری / سرویس مروج دین “کانون سبحان”: پنج سال از رحلت عابد زاهد و سالک شب زنده دار حضرت آیت الله مروجی (( قدس سره )) گذشت اوکه حدود نیم قرن در دشت زیبا و پهناور کوهدشت و از زمانیکه شهر قصبه ای بیش نبود در میان مردم زیست ، با خوب و بد […]

2015-07-17_054102مرتضی دیناری / سرویس مروج دین “کانون سبحان”: پنج سال از رحلت عابد زاهد و سالک شب زنده دار حضرت آیت الله مروجی (( قدس سره )) گذشت اوکه حدود نیم قرن در دشت زیبا و پهناور کوهدشت و از زمانیکه شهر قصبه ای بیش نبود در میان مردم زیست ، با خوب و بد اهالی ساخت و هیچگاه از ارشاد آنان غافل نشد .
هنگامی که مشغول نگارش این متن بودم حافظه مانای کودکی مرا به یاد یاران اولیه او انداخت همانانی که از ابتدای حضور شیخ در این شهر پیرامونش حلقه زده و تا آخر او را تنها نگذاشتند و چه زیبا جسم خاکیش در بهشت زهرا در کنار آنان رخ در نقاب خاک کشید و روح پاکش به افلاک پر کشید. نقل است در واپسین ایام عمر که برای مداوا در شهر قم رحل اقامت افکنده بود شوق بازگشت به دیار دیرین یک لحظه از او دور نمی شد و به کرات آرزویش به بازگشت به وطن را با شوق و شعف بیان می کرد که نزدیکان و پیشینیان نیز از دلایل آمدنش در دهه چهل به کوهدشت حکایتها دارند .
اوایل دهه پنجاه که کودکی غیر مکلف بودم با طنین ندای الله اکبر موذن به سرعت خود را به صفوف فشرده نماز جماعتی می رساندم که لحظاتی قبل تشکیل شده بود حیاط مسجد از مردان میانسال و پیری که پدرم مرحوم حاج علی اکبر دیناری نیز یکی از آنان بود موج می زد .

ترسیم آن مردان با خدا و بازار اصلی شهر قبل از اذان دیدنی بود ، آن زمان دینداری دکان و بازاری نداشت و هر کس به راهی می رفت که در آن سرشته بود مغازه داران دیندار کرکره مغازه ها را پایین می کشیدند و همراه سایرین از بندگان خدا به سمت خانه خدا روانه می شدند . اطراف حوض زیبای مسجد پر می شد از نمازگزارانی که به ساختن وضو مشغول می شدند و شیخ با صلابت خاصی از حجره کنارحیاط و گوشه مسجد رو به صحن اصلی و محراب حرکت می کرد ، با تشکیل صفوف ، جماعت نظم و انضباط خاص می یافت نماز زیبا و طولانی شروع می شد که خاطره آن هیچ گاه فراموش نمی شود . هنوز هم بعد از گذشت سالها از آن ایام ، اعمال آن مرد خدا را در نماز فراموش نکرده ام . از تلاوت حمد و اخلاص گرفته تا قنوت و سجده های طولانی ، آنچنان که گویا انتهایی نداشت .
رشحات قرائت زیبای کلام وحی ، حرکات و سکنات آن ذاکر حقیقی در رکوع و سجود به باد بهاری می مانست که هر دم می وزید و در روح تک تک نمازگزاران درون مسجد که بدور از هیاهوی بیرون و وضعیت خاص زمانه به راز و نیاز مشغول بودند حیات معنوی خاصی می بخشید، در آن جا غیر از قرائت نماز ، جنبیدن لبها و اذکار ویژه از حاضرین صدایی بر نمی خواست .
ما بودیم و مسجدی که هم اوقات را پر می کرد ، از برگزاری جشن ها و سرور گرفته تا عزا و ماتم ، مسجد جامع شهر مسقط الراس هم امور بود . از آن زمان سالها می گذرد و این سوال بی پاسخ مانده در ذهن که معما و راز ماندگاری شیخ در چیست ، خیلی ها قبل و بعد از او آمده و به دیار دیگر رفته و یا رخت بربسته اند اما چنین سرنوشتی نیافته اند و نمی توان آنان را در قلوب عامه مردم یافت .
او حالت مقدسی داشت نام دین در او تجلی می یافت و این وضعیت تا جائی پیش رفته بود که دین را با او می سنجیدند ، حکم شرعی شیخ مروجی برای یاران و غالب مردم شهر حالت لایتغیری داشت که هر چه او می گفت همان می شد و این شاید با قواعد و اصول مرجعیت هم خوانی نداشته باشد اما حساب عشق و وفا ، صداقت و صفا ، مرید و مرادی سخن دیگریست .
او نه تنها برای یاران نزدیک خویش که در کوی و برزن خلق و خوئی الهی داشت ، با کودکان به زبان کودکی سخن می گفت و در مواجه با پیران از آنان پیرتر می شد تا جائیکه هیچ کس تصوری غیر از این نداشت که نزدیکترین به شیخ است .

2015-07-17_054836

بیاد دارم در نوجوانی همراه دوستم هر روز خدا قبل از طلوع آفتاب در منزل شیخ حضور یافته و نزد وی صرف و نحو می خواندیم و استاد همزمان با تدریس با شور و حرارت دمادم نیز جذبه های رفاقت رابه منصه ظهور می رسانید بطوریکه خود را در مقابل دوستی هم سن و سال احساس می کردم.
او تابع اصول بود و هیچ گاه از اصول خویش کوتاه نمی آمد اما اهل مدارا نیز بود و هرگز با جدل و بحث های بیهوده ی محاوره ای خود و دیگران را خسته نمی نمود .
مردی با آن همه صلابت و دینداری و مقاوم در برابر هجمه ها ، دارای روحی زیبا و در اوج لطافت بود و هر از گاهی منزل ما را به قدومش مزین می نمود ، به یاد دارم جمعه شبی بعد از ادای نماز مغرب و عشاء میهمان ما بود از مسجد به طرف منزل حرکت کردیم نزدیکی خانه حیوانی را در کنار پل تازه ساخته زیر نم نم باران دیدیم و شیخ ایستاد بعد از مکثی گفت ، اول این حیوان و به تعبیر او زبان بسته را پناه داده و سیرش کنید بعد وارد منزل شویم و این یک نمونه از حالات ظریف این سالک الی الله و فناء فی الله و در اوج عرفان بود که غالب شبها تا صبح نمیخوابید و در اوج آسمانهای جهان با خدا سیر می کرد و هیچ چیز جز یاد خدا را نمی پسندید .
در بحر مواج به ظاهر آرام شیخ مراجعین درقرب به وی خواسته های خویش را مطرح می کردند و کمتر کسی ناراحت برمی گشت خانه گلی و محقر وی محل رجوع عموم مردم بود اینکه از او چه خواسته ای داشتند و وی چه می گفت و چه می شد بماند اما به یقین کمتر کسی مطالبات دنیایی را درخواست می کرد که او اهل دنیا نبود .
او به یقین اهل کرامات بود اما در قصه پر غصه کرامات و مکاشفات با این آشفتگی های زمان ما که در این پهنه گیتی برای برخی نام و نان را بدنبال دارد وارد نشد با سر مگو این راز سر به مهر را بهمراه برد .
کوه صبر و استقامت ما در اواخر عمر با آنهمه کسالت و کهولت سن هیچ گاه از درد ننالید و ذکری غیر از (( الحمدالله رب العالمین )) به زبان جاری نساخت .
و این بود شمه ای از ویژگی های آن مرد خدا که به دور از هیاهوی ظاهر دنیا در عین زهد و تقوی و عدم تعلق خاطر به مادیات و رسیدن به آسمان عبودیت ، تارک دنیا نبود و از موهبات الهی نیز به کمال بهره وافر می برد .

عبــد صـالحی که درد دیـن داشــت
به موقعیت زمانه بر کرسی ریاستی تکیه نزد
و مالی نیندوخت
ملکی را به نام خویـش به ثـبت نرسـانید
و او که هیــچ چـیز برای خــود نخــواســـت

یادش گرامی و راهش پر رهرو باد

*مرتضی دیناری معاون دادگستری استان همدان 

لینک کوتاه : https://www.kanoonsobhan.ir/?p=15847

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.