کانون سبحان:رسانه ملی که به جرات میتوان از آن به عنوان ابزار انسجام فرهنگی و قومیتی یاد کرد، متأسفانه گاه و بی گاه یا از روی نادانی عدهاي خاص و یا عدم نظارت درست مسوولان ارشد سازمان صدا و سيما، حساسیتهای قومی را در كشورمان بر میانگیزد.
یادمان نمیرود اعتراضات “قومی” و “صنفي” که در سالیان اخیر به سریالهایی از قبیل سريال پایتخت که موجبات اعتراض هموطنان مازنی، سریال “در حاشیه” مردم قم و جامعه پزشكان و نيز سریال “سرزمین کهن” که برادران و خواهران لر بختیاری را به شدت به واکنش وادار کرد اشاره کنیم!
این که در سریالهای نامبرده چه گذشت و هموطنان شمالی، بختیاری، قمی، آذری و … چقدر در توهينهاي پخش شده از صدا و سيما محق بودهاند به کنار، اما متاسفانه در مورد سریالهایی که مشخصاً در حیطهي زبانی و فرهنگی مردم باصفا و قوم اصيل ايراني لر و لرستانی ساخته میشود، علاوه بر تمسخر لهجه که تقریباً رفته رفته برای کارگردانان و برخی تهیه کنندگان عادی به نظر میرسد، در مواردی عملاً انجام رفتارهای ضد هنجار و منافی فرهنگ که صرفاً از انسانهای دور از تمدن میتوان انتظار داشت را در قالب سناریو و نقش فردی ملاحظه کرد که از قومی خاص و خصوصاً لر باشد!
از این دست توهينها در رسانه ملي فراوان دیدهایم. یادمان نرفته سریال “فاصلهها” که به مناسبت ماه رمضان چند سال قبل بروی آنتن رفت و در آن بازيگر نقش یاور (محمد حمزهای) کارگري لرستانی بود که سودای خواننده شدن به سر داشت و جالب اين كه هیچگاه موقعیت اجتماعی مناسبی برای شهرستانیها در سریالهاي صدا و سيما در نظر گرفته نميشود!
ياور دست بر قضا در جایی از سريال در حال خواندن ترانهای لری بود،که جوان تهرانی(شاهرخ استخری) که نقش اول سریال را هم ايفا ميكرد با لحني تمسخرآميز به او گفت: صدای زیبایی داری شبیه دیوید بکهام!
یاور نيز با لهجه شیرین لری بروجردي گفت: راست میگویی؟ دیوید بکهام کیه؟ خواننده است؟!
متاسفانه در ذهن ناخودآگاه مخاطبین نسبتاً پرشمار رسانه ملی، گويندة ي چنين كاراكتر و لهجهاي، فردی هالو و نادان جلوه داده میشود!
یا در موردی دیگر، برنامهای رادیویی که غروب جمعهها پخش میشد و متاسفانه نام و نشان آن را فراموش کردهام، افراد متشخص برنامه با لهجهي فارسي تهرانی صحبت میکردند و شخصیتی که وظیفه فکاهی و خنداندن مخاطب را به عهده داشت دارای لهجهاي شبيه لری بودند و صد افسوس که نام شخصيت طنز برنامه را هم آقای پشت کوهی نهاده بودند!
در كنار اينها، عتراضات اخير به فيلم ايران برگر را نيز نبايد فراموش كرد كه در اين برههي زماني به عنوان قوز بالاي قوز مطرح شد.
اما سریال “جاده قدیم” که اخیرا از شبکه اول (شبکه هر ایرانی!) پخش میشود آغاز زندگی زوجی به نام نعمت و زینت است که بعد از ازدواجشان همراه با یك رأس گاو که جهیزیهی زینت خانوم است و تنها دارایی آنها میباشد با این وضع به تهران میآیند…
ماجرا از آنجا آغاز میشود که گاوشان در بدو ورود به تهران گم میشود و آنجاست که دردسرهای این زوج شروع میشود …
جالب است که این سه نفر که از روستا به شهر میروند گاوشان را گم میکنند! لباسها(در تصویر مشخص است) و رفتار نسبتاً غریبی در کلانشهر تهران انجام میدهند. بعضاً بسیار سادهلوح هستند! در یک صحنه زبالههای باقیمانده از غذایشان را در پارک پرت میکنند و … آنها در اين سريال با لهجه لری صحبت میکنند و تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل …
آیا به نظر مردم و مسوولان لرستان زمان یک اعتراض قانونی و مدنی به آقایان پایتختنشین نرسیده است که بدانند دیگر زمان مهندس و دکتر بودن تهرانیها و پادو و عمله(با احترام به همه زحمتکشان) و خلافکار بودن شهرستانیها تمام شده است؟! آیا مسوولان فرهنگی ما به آن بلوغ مدنی و اجتماعی نرسیدهاند که واکنشی نه در حد برخورد با سرزمین کهن اما در حدی که دیگر این همه توهین و تلقین بیفرهنگی به ما مردم لر و لرستانی نشود؟!
آیا زمان آن نیست که نخبگان فرهنگی یک صدا و همدل صدای مظلومیت مردم لر را در هر قالب ممکن و در چارچوب کنشهای قانونی به گوش همگان و خصوصاً سازندگان رسانه ملی مرکزنشین برسانند؟
به راستی ما جماعت لر چه باید انجام دهیم که از نگاه کارگردانان تهرانی فقط صاحب مناصب و مشاغل ردههای ذیل جامعه نباشیم؟!
چرا نویسندگان نامی، سرداران شهید، پزشکان شهیر، مهندسان توانا، اساتید صاحب سبک، مقتصدین، معلمین و از هر گروهی سرآمد در میان ما را نمیتوان یافت که زندگی و زندگینامه چنين فردي دستمایهي ساخت بهترین سریالها و فیلمها و بستههای فرهنگی هنری باشد؟ اما دریغ و افسوس که هرگز به چشم نمیآییم!
به جرات میتوان گفت که از ماست که بر ماست! وقتی هنرمندان و هنرورانی که داعیه لر و لرستانی بودن داشته (مثل مسعود جعفريجوزاني) و متاسفانه دستی بر آتش فیلمسازی دارند خود عامدانه موجبات تمسخر سایرین را فراهم میکنند، ديگر جایی برای دفاع توسط مردم مظلوم لرستان باقی نمیماند!
«ایران برگر» که لرها را پیتزا نخورده، ماشین ندیده، سادهلوح، خشن و چماق به دست و … نشان میدهد، به قول شیخ اجل:
انصاف نیست پیش تو گفتن حدیث خویش من عهد میکنم که نگویم دگر سخن
كاش جعفريجوزاني، به جاي ايران برگز، فيلم “كريمخان زند” يا “لطفعليخان زند” كه همشهري خودش در ملاير بودند و تاريخ ايران عدالت و جوانمردي آنان گواهي ميدهد را ميساخت، اما افسوس كه وي آب به آسياب سودجويان و هتاكان ريخت …
سایت يافته