آن سپردار علی روز بلا – مخزنالاسرار رنج کربلا
«کانون سبحان» /منصور نظری/ سرویس ادبی: به مناسبت سالگرد عملیات کربلای پنج و تشییع 94 شقایق گمنام در شیراز مثنوی «داغ شقایق» تقدیم به شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس
چشم دریا خونفشان، غَم داغ را – کربلا برپا همه آفاق را
شد خبر دل را که بویی میرسد – صاحب سِرِّ مگویی میرسد
کربلا را لاله رویی میرسد – غرقه در خون روی و مویی میرسد
از خُم کوثر سبویی میرسد – از مِی حق تَر گلویی میرسد
دست بازو بسته چون حیدر کَسی – پیکر دریادلانی اطلسی
میچکد خون از گلوی لالهها – شهر حافظ مست بوی لالهها
عاشقی یعنی که زهرا پیشگی – یار و غمخوار ولی، هَمّیشگی
عاشق یعنی که در بحر بلا – همچو غواصان بنوشی مِی زِ لا
لا چو گشتی در اِلای فاطمه – ره بیابی کربلا را خاتمه
چشم دریا خونفشانِ یاسِ عشق – غرقه در خون آمده غواصِ عشق
آنکه شیرینش به جان، زهراست او – هر دَمَش یک کربلا برپاست او
گفتم از زهرا نفس آتش گرفت – سینه شوقِ یالثاراتش گرفت
گفتم از زهرا لبانم سوختند – آتشی در سینهام افروختند
کیستی اِی زُهرۀِ مغموم عشق؟ – نقشِ خونین خدا بر بوم عشق
سینۀِ دریا غریقِ داغِ یاس – کرده بر تن خاکِ صحرا، خون لباس
سینۀِ سرخ شقایق، داغِ عشق – بوی زهرا میدهد آفاقِ عشق
میتپد دریادلی را دل به خاک – عشق زهرا کرده مستان را هلاک
یادگار از عشق زهرا سینهچاک – استخوانی مانده بر جا و پلاک
استخوانها را کفن پوشیدهاند – در کنارِ هم شقایق چیدهاند
کربلا را محرم راز آمدند – کربلای پنجیان بازآمدند
آن پرستوها به پرواز آمدند – بالوپرها غرقه خون بازآمدند
از سفر بازآمدند آن یارها – با خمینی آن علم بردارها
گَشته گم یوسف به کنعان آمدند – شهرِ حافظ را به مهمان آمدند
در کفنپوشیده تنها آمدند – جان فداییهای زهرا آمدند
استخوانها بوی همت میدهند – بوی درد و رنج و محنت میدهند
بوی یاس خورده سیلی میدهند – بوی روی گشته نیلی میدهند
بوی پهلویِ شکسته میدهند – بوی بازوهایِ بسته میدهند
بوی فرقِ غرقه در خون میدهند – بوی فکه بوی مجنون میدهند
استخوانها بوی خیبر میدهند – داغ همت بر دل ما مینهند
دستِ دل بر دامن سروی بلند – رفته دل در دام گیسویی به بند
قومِ بوده کربلا آرامشان – بی کفن در خاکِ غربت بینشان
دستهگلهای کفنپوش آمدند – گشته یاران فراموش آمدند
کرده نوش از لعل حیدر جامها – بازگشتند از سفر گمنامها
آتشی در سینه، بر لب آه سرد – رود خون از دیدهها جاری به درد
کاروانی میرسد لبریز مَرد – عاشقانِ کربلا را خون نَوَرد
کربلا آن قبلۀِ آمالشان – نُهفلک آشفتهحالِ حالشان
میزند بر ساحلِ دل، موج غم – استخوانها خفته در آغوش هم
خفته در خاک بلا غواص عشق – حرمت حق تا بدارد پاس عشق
حق که باشد جز حسین و فاطمه – کربلا باشد بر این ره خاتمه
حق حسین است و حسین است عین حق – وز غم او گشته این عالم خَلَق
در ازل او عهد ما را بست اَلَست – از برایِ او هویدا گشته هست
یک بلی گفتیم و عالم شد بلا – قبلۀِ ششگوشه بر پا کربلا
نقطه پرگار هستی شد حسین – برمدار او بگردد عالمِین
در حریمش کَس نگردد خاصِ عشق – تا نگردد در یمش غواصِ عشق
آنکه غواصی کند در بحر او – کی نماید جز بلا را آرزو
غوطه چون خوردی در این بحر عمیق – یابی اندر او همه دُرّ و عقیق
هرکه این ره رفته برگشتش چو نیست – عمق این دریا نداند کَس که چیست
هرکه یک قطره خورد زین آب عشق – تا ابد گردد دلش بیتاب عشق
در یم او هرکهای غواص شد – عاقبت بر نیزه چون عباس شد
به امید ظهور حضرت یار …
پنجشنبه اول بهمن ماه 1394 منصور نظری