• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Friday - 29 March - 2024

عروس تهرانی من!

  • کد خبر : 26773
  • ۱۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۲۳:۱۳
عروس تهرانی من!

از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن دختر و پسر است. در مسئله ازدواج بین دختر و پسر تا حدّى باید از نظر ظاهر و باطن شباهت وجود داشته باشد و بالاترین شباهت باید در جنبه ی دینداری جلوه کند.

سيد صادق محمدي وفاييسرویس یادداشت و مقاله «کانون سبحان»/ حجت الاسلام و المسلمین سید صادق محمدی وفایی:

به نام خداوند جان و خرد

پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«از ازدواج با سبزه ها و گلهايى كه كنار مردابهاى كثيف و آلوده مى رويند، بپرهيزيد; از آن حضرت سؤال شد يا رسول الله سبزه در كنار مردابهاى آلوده چيست؟ فرمود: زن زيبايى كه در خانواده آلوده و بى بند و بار، تربيت يافته باشد».

گفت پسرم وارد دانشگاه شد و از دانشجو شدنش خوشحال شدم که ای بسا سرانجام این دانشجویی به کار و حقوق هم ختم شود.چند ماه گذشت دانشجویم سیمایی جدید به خود گرفته بود و با مادرش سر و سری داشت!

گفتم ای بانوی من ! خبری شده است ؟

فرمود: خبری در راه است. منتظر آمدن عروسی از تهران باش!

گفتم: ما و عروسی از تهران ؟!

فرمود: پسرمان دختری را دیده و پسندیده است!

گفتم بانوی من !

می گویند ماشینهای تهران جاده خاکی نرفته اند و همگان پسندند ، ولی دختران تهران که ماشین نیستند! هرچند بسیاری از دختران تهران نجیب و متدین و ساده زیست هستند ولی فرهنگ و پوشش و تدین و…بعضی از آنها، متناسب با فرهنگ و زندگی ساده ما نیست. به او بگو تحقیق لازم است باید خیلی از مسائل روشن گردد تا به درجه ی تصمیم گرفتن برسی. او پیام را رسانده بود ولی اثری نکرد!به ناچار به سرای فرزندم رفتم و گفتم عزیزم!

از شرایط بسیار مهم ازدواج هم کفو بودن دختر و پسر است. در مسئله ازدواج بین دختر و پسر تا حدّى باید از نظر ظاهر و باطن شباهت وجود داشته باشد و بالاترین شباهت باید در جنبه ی دینداری جلوه کند.

قرآن مجید می فرماید:« وَ الطَّیِّباتُ لِلطَّیِّبینَ» ؛ زنان پاک لایق مردان پاکند.

و نیز می فرماید: فَانْکِحُوا ماطابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ. پس با زنان پاک ازدواج کنید.از کجا به هم کفو بودنتان پی برده اید؟

چنگ خمیده قامت می‌خواندت به عشرت

بشنو که پند پیران هیچت زیان ندارد

هر چه پندش دادم و محبت نثارش کردم، اما ظاهرا کار از نصیحت پذیری گذشته بود از اینرو گفت اگر اجازه ندهید برای همیشه مجرد خواهم ماند! به ناچار با دلش کنار آمدیم و با ظاهری راضی روانه ی تهران شدیم .از خدا می خواستیم مورد ما از سنخ تهرانی هایی باشد که انقلابی و اهل بیتی هستند اما با نمی از دقت دریافتیم که تفاوت فرهنگی و…بسیاری با هم داریم.

در منزل آنها قحطی چادر و مهر و نماز بود! گوشهایشان ماهواره ای و به بی بی سی و صدای امریکا عادت کرده بود ولی ما چادری و نمازی و با صدا و سیمای جمهوری اسلامی رفیق بودیم.

آنها به دنبال مد و سگ بازی و… بودند و ما به دنبال نماز جماعت و پاک ماندن! آنان محرم و نامحرم نداشتند و ما به مرزهای محرم و نامحرم معتقد بودیم. با فرزندم راز و رمزهایی رد و بدل کردم تا شاید نگرانیمان را در مورد تفاوتهای ایمانی و فرهنگی در یابد دریغا اثری و حرکتی که در آن نشانه ای از پشیمانی باشد ندیدم . چون مجالی یافتم از فرصت استفاده کردم تذکرات لازم را به او گفتم اما فرزندم همچنان شیفته ای تمام عیار دختر بود!

کسی که طعم زبان عسل نمی فهمد

تو هرچه هم که بخوانی غزل نمی فهمد

حکایت نرود میخ آهنین در سنگ

نگو به سنگ که ضرب المثل نمی فهمد

به محضر رفتیم تا صیغه ی عقد خوانده شود عاقد گفت برای مهریه ی عروس خانم توافق کرده اید؟ خیر

عروس خانم از تاریخ تولد گفت و ما از چهارده معصوم و نهایتا صدو چهارده سکه . اما چون تهدیدی متوجه به هم خوردن پیوند آن دو شد ، آقا داماد باز از خود گذشتگی کرد و تعداد سکه ها را به اندازه ی تاریخ تولد بالا برد!

عاقد گفت شرط خاصی ندارید؟ عروس خانم گفت شرطم سکونت در تهران است.آقا داماد این را هم پذیرفت.

نوبت گرفتن مراسم فرا رسید. باز دختر از فلان تالار و …گفت و به حدی سخت گیری دیدیم که از پسر داشتن هم پشیمان شدیم!

مراسم عروسی با دهها سختی گذشت ولی فقط چند ماه از نشستن عروس خانم بر تخت عروسیش نگذشته بود که فرزندم بار دیگر به دنبال پول بود تا شاید پولی برای عمل جراحی زیبایی صورت و… به دست آورد!

عروس خانم با پولی قرضی دماغش را کوتاه تر کرد.اما این بار از نداشتن سگ محزون بود. با این که سگی دلپسند خرید ولی او همچنان طلبکار بود و لیستی جدید از درخواستهای عجیب و غریبش را تقدیم پسرم کرد!

پسر دانشجویم با این که مدت زیادی از عروسیش نگذشته بود، با لایه هایی از حزن و غم گفت پدر جان از جان خود سیرم و گرفتار شده ام !

ای دریغا پیش از این بودی اجل

تا عذابم کم بدی اندر وجل

گفتم چرا؟! فرمود : در موارد بسیاری با خانمم اختلاف دارم .هرچه خواسته برایش تهیه کردم اما او سیر شدنی نیست! اکنون هم مهریه اش را طلب می کند و آخرین جمله اش این بود اگر تا فلان روز مهرم را پرداخت نکنی از راه قانون پیگیری خواهم کرد!

گفتم فرزندم ! نگفتیم ما و این خانواده متناسب همدیگر نیستیم؟!

گفت آری فرمودید :

مادرم گفت دل نبند و برو، هرکجا روی نازنینی هست

آه مادر، دلم زدستم رفت، ختم امن یجیب می خواهم!

لینک کوتاه : https://www.kanoonsobhan.ir/?p=26773

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 1
  1. قشنگ بود خدا و دیار سرتابو

قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.