اختصاصی سرویس ادبی «کانون سبحان» / منصور نظری:
بسم رب الشهدا و الصدیقین
«قصۀِ مردان شهادتطلب» تقدیم به شهدای سرافرازمدافع حرم “رضا رستمی مقدم”، “قدرت عبدیانی” و “مرتضی مسیب زاده” که عاشقانه در نبرد با تروریست های تکفیری در استان حلب به شهادت رسیدند
قاصدک آورده خبر از حلب – قصۀِ مردان شهادتطلب
قصۀِ ایثار و شکوه و شرف – قصۀِ مردان خدا را هدف
قصۀِ مستانِ میِ لمیزل – خورده زِ مینای شهادت عسل
قصۀِ مردانِ خریدار عشق – مست انالحق به سَرِ دار عشق
قاصدک آورده خبر از فدک – کوچه، حرامی، تنِ زهرا، کتک
عطرِ نفسهایِ غمآلود یاس – در گذرِ کوچۀِ تنگِ هراس
زمزمهای مصطفوی از حرا – شور ظهورانه جهان را فرا
منتظرِ یوسفِ آل عبا – کرب و بلایی به حلب کرده پا
قاصدک آورده به دوش از دمشق – بغض سحر، اشک غزل، سوگ عشق
موج جنون در دل دریای خون – کرب و بلایِ زِ ازل تاکنون
شور عطش بر لبِ مهتابها – سوخته ازغم جگرِ آبها
بر سرِ نِی غرقهبهخون ماهها – پَر زِ ملک سوخته از آهها
آمده از کینِ جگرخوارها – غرقهبهخون قامت سردارها
گُمشده خورشیدِ به اشراقها – پنجره دق کرده از این داغها
غرقِ گُل لاله شده کوه و دشت – خاک حلب بَس که به خون غرقه گشت
میرسد از کرب و بلایِ دمشق – پیکر گلگونِ شهیدان عشق
عشقِ گلِ یاسِ کبودِ علی – از رخ خونینِ شهیدان جلی
باز کفنکرده شقایق به تن – کُشته مسیحی شده دور از وطن
کرده پریشان دلِ دریا غمی – پیکرِ خونینِ رضا رستمی
خُرم از او خاطره آبادها – تا به ابد زندۀِ در یادها
نوشِ بلا کرده ز جامِ رضا – کُشتۀِ در جنگ حلب، مرتضی
حافظِ حُرمِ حَرمِ یاسها – مستِ میِ غیرتِ عباسها
فاطمه را مُنتقم درد و رنج – خاطرۀِ یوسف و دست و ترنج
بسته حرم را به حرامی رَه او – گشته ز اسرار بلا آگه او
جلوهای از قدرتِ عشق است او – کُشتۀِ در جنگِ دمشق است او
میسِپُرَد قافلهای در دمشق – لایتناهی رَهِ خونبار عشق
بسته به محمل تنِ آلالهها – قوم به زهرا و علی والهها
کرده به پا محشرِ عشقی به شور – فاطمیون را تبِ تند ظهور
این همه لشکر به دمشق آمده – فاطمه را در پیِ عشق آمده
لشکر موعودِ ظهور است این – جلوۀِ زیبایِ غرور است این
عطر خوش کرب و بلا کرده مست – هرکه به عشقِ علوی گشته هست
فاطمیون لشکر زهرا پرست – بیرق سبزِ علوی را به دست
تیغ دودم بسته میان صیقلی – کرده به پا محشر عشق علی
رنگ ظهورانه علمها به دست – بیرق خونینِ خراسانی است
آمده اِی قاصدکِ از دمشق – اِی خبر آورده زِ غوغایِ عشق
سویِ شهیدان خبر از ما بِبَر – خونجگر، داغِ دل و چشمِ تر
قومِ گذر کرده ز جان را بگو – کرده به خونِ دلِ خود اِی وضو
ما زِ خُمِ عشق شما کرده نوش – همچو شما مست و علمها به دوش
دست دعا کرده به سرها فراز – کرده روان خون ز دو چشم نیاز
در طلب منجیِ آخر همه – دست به دامان شده بر فاطمه
منتقم خون شهیدانِ عشق – ره بِسِپاریم بهسوی دمشق
رَهروِ راه شهداییم ما – دلشدۀ کرب و بلاییم ما
بیرق سبز علوی را به دست – از میِ گلگونِ بلا گشته مست
فاطمه را مست می انتقام – روی بهسویِ حلب آریم و شام
شور ظهورانۀِ عشق آوریم – فتحِ حلب همچو دمشق آوریم
فتح حلب وعدۀِ ما با ولیست – هدیۀِ عشاق به سید علیست
به امید ظهور حضرت یار
17 خرداد 1395 منصور نظری
درود بر شرفت