• امروز : افزونه جلالی را نصب کنید.
  • برابر با : Tuesday - 23 April - 2024

قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را»

  • کد خبر : 32722
  • ۰۷ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۶
قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را»

بسم رب الشهدا و الصدیقین سرویس ادبی/ کانون سبحان/ منصور نظری: قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را»  پاسخی است به اظهارات سخیف و توهین‌آمیز بعضی از سران مرتجع عربی درباره ایران در اجلاس اتحادیه  عرب در موریتانی چه آشوب مهیبی به پا گشته جهان را – چه طوفان قریبی دلِ منتظران را […]

indexبسم رب الشهدا و الصدیقین
سرویس ادبی/ کانون سبحان/ منصور نظری: قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را»  پاسخی است به اظهارات سخیف و توهین‌آمیز بعضی از سران مرتجع عربی درباره ایران در اجلاس اتحادیه  عرب در موریتانی
چه آشوب مهیبی به پا گشته جهان را – چه طوفان قریبی دلِ منتظران را
تب حادثه دارد، تنِ عالم هستی- عطش کرده جهان را چُنان اُشتر مستی
رصد گشته نشان‌ها به نزدیکیِ دوری – سحرگاه طهورا ، طربناکِ ظهوری
زِ شام و زِ یمن تا، به لبنان و به لیبی – روان خونِ مسیحا ز بالای صلیبی
سعودی زده بر نِی به خون غرقه لباسی – طمع کرده حَرامی کِشَد معجر یاسی
به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را – یهودا زده بوسه به رخساره نبی را
امیران عرب را به آیین حقیری – به تن کرده یهودا ز دشداشه حریری
به زیر علمِ آن ستمکارۀِ صهیون- سران عربی را نگر مست ز افیون
چه شد قوم عرب را به سَر شورِ بهاری – چه شد آن‌همه درمان به بیماریِ هاری
بهار عربی را چه آمد به سر آخر – چرا باخته اسبِ اصیلِ عرب از خر
به‌جز هرزه گیاهی بهار عربی را – جهان را چه نصیبی از آن شورشِ گیرا
به نیرنگ یهودا وَ ضحاکِ به سر تاج  – بهار عربی را خزان بُرده به تاراج
چه خون‌ها که زمین را خنک داغ ِعطش کرد- چه مادر که به نعشِ جوان آمد و غش کرد
چه شد آن‌همه جان‌ها که در قاهره دادند – چه شد داغ شقایق که بر سینه نهادند
چه شد آن‌همه خون‌ها که چون نیل روان شد -چه شد آن‌همه کُشته که از پیر و جوان شد
به لب‌های کبوتر چه شد شاخۀِ زیتون- بهار عربی چون، خزان آمده اکنون
اگر کاخ تفرعن به مصر آمده نابود – به خونخواهیِ فرعون کنون آمده نمرود
از آن آتش بر پا به‌جامانده چه جز دود – نشد زخم جهالت عرب را ز چه بهبود
چه شد آن‌همه غوغا به رقص عربی ساز – از آن آتش برپا به‌جامانده تبی باز
پدید آمده سیلی که یک‌باره روان شد – و بیهوده بهاری گرفتار خزان شد
همان شیوه علی را که زد خنجری از پُشت-  بهار عربی را جهالت ز عرب کُشت
بهار عربی را خزان آمده آری- به صحرای کویری چه پاییز و بهاری
به باغی که ندارد درختی رگ و ریشه-تمامیِ فصولش خزان تا به همیشه
بهار عربی‌ها، بهار سلفی شد – جهان جمله گرفتار هرزه علفی شد
به کشمیر و منامه به پا کرب و بلاییست –به شش‌گوشۀ عالم به‌جز رنج و بلا نیست
چه آشوب و چه غوغا به پا گشته به لیبی – تنِ زارِ مسیحا به هر سو به صلیبی
ز پیوند سعودی و مریم رجوی‌ها – به‌جایی نرسد این به بیراهه روی‌ها
ز عوعوی سگان در، شبِ بزمِ شغالان – پدید آمده آیا به‌جز زوزه فراوان؟
خلف زادِ یهودا ، ملک‌زادۀ تازی – تو را با دُم شیران چرا آمده بازی
بِکش زوزۀِ آخر، تو گرگینۀِ وحشی – علم گشته به ایران ظهورانه درفشی
چنان ضربۀِ شستی خورد آل سعودی – که یک‌ذره نماند از او جای به‌زودی
به آشوبِ به پا در جهان آمده بنگر – بهار عربی را خزان آمده بنگر
به باغی که نروید گل یاس ولایت- دریغا که بیاید بهاری به عنایت
بهاری که ولایت از او گم‌شده باشد- گرفتار خزانِ تلاطم شده باشد
چو آن خیزش و غوغا، نه والا هدفی داشت – بهار عربی‌ها ،خزانی سلفی داشت
در آن دل که نباشد غم عشق ولایت – بتابد ز کجا پس بر او نور هدایت؟
به امید ظهور حضرت یار…
6مردادماه 1395 منصور نظری
لینک کوتاه : https://www.kanoonsobhan.ir/?p=32722

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 1در انتظار بررسی : 1انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.