گروه : اخبار پیشنهادی » عمومی
ساعت : ۱۳:۰۵
شناسه : 26983
تاریخ : ۲۵ اسفند ۱۳۹۴
گله و شکایتی از علمدار کربلایِ دمشق، سردار قاسم سلیمانی گله و شکایتی از علمدار کربلایِ دمشق، سردار قاسم سلیمانی

بسم رب القاسم الجبارین گله و شکایتی از علمدار کربلایِ دمشق، سردار قاسم سلیمانی ماهی علم حق را به دوش – می‌آید از ره پرخروش دُل‌دُل سواری حیدری – شیر اوژن جنگاوری آن قاسمِ حیدر وقار – بگرفته در کف ذوالفقار تا یاری زینب کند – تا جنگ با مرحب کند تا ریشۀِ داعش زند […]

2016-03-15_023103

بسم رب القاسم الجبارین
گله و شکایتی از علمدار کربلایِ دمشق، سردار قاسم سلیمانی

ماهی علم حق را به دوش – می‌آید از ره پرخروش
دُل‌دُل سواری حیدری – شیر اوژن جنگاوری

آن قاسمِ حیدر وقار – بگرفته در کف ذوالفقار
تا یاری زینب کند – تا جنگ با مرحب کند

تا ریشۀِ داعش زند – طومار او در هم تند
جانم فدایت میر عشق – عباس زینب در دمشق

عیسی نفس موسای ما – پیر خلیل آسای ما
ای نور جاری از لبت – ای عشق زهرا مذهبت

طوفان شکن، ای نوح ما – ای راحتیِ روح ما
ای مُنجیِ شهر دمشق –فرّ سلیمانیِ عشق

ای کربلا را در سفر – ما را بیا با خود ببر
رسم وفا را وامنه – ما را چنین تنها منه

ای کُشتۀِ در راه عشق – ای مَحرمِ درگاه عشق
پیر علمدار ظهور – ما را ببر با خود به نور

ای قاسمِ عیسی نفس – ما را رها کن از قفس
بگذار بال‌ و پر زنیم – خوش پردۀِ آخر زنیم

بر عشق زهرا مبتلا – نوشیم از آن جام بلا
نوش از مِیِ کوثر کنیم – مستانه ترکِ سر کنیم

جان آمد از این غم به لب – دور از دمشقیم و حلب
در سینه دل پر می‌زند – بر این در آن در میزند راهی

بیابد تا به عشق – بهر شهادت در دمشق
بر هرکسی آورده رو – با صد هزاران آرزو

آوارۀِ هر هفته‌ایم – هر جا بگویی رفته‌ایم
بیت و بسیج و هم سپاه – هر جا که ما را بود راه

اما دریغ و درد و داغ – بستند بر ما دربِ باغ
راندندمان از بی‌کسی – در حسرت و دلواپسی

سردار، جان فاطمه – بر کربلا ما را همه
ای محرم درگاه عشق – ما را ببر با خود دمشق

از غم لبالب گشته‌ایم – دل‌تنگ زینب گشته‌ایم
ما را ببر آنجا که اوست – آنجا که شهر آرزوست

شهر شهیدان شهر عشق – غمخانۀِ زینب دمشق
ای ساربانِ غافله – ما از تو داریم این گِله

شاکی تو راییم ای امیر – از این غم و درد کثیر
آخر چرا ای مرد عشق – داری دریغ از ما دمشق

از ما چرا در این طریق – داری شهادت را دریغ
ای اشتر و عمار حق – سید علی را یار حق

ای از تبارِ سادگی – اُسطورۀِ آزادگی
ای رستم و ای زال ما – ای عشق و شور و حال ما

ای باده‌نوش بزم نور- قاسم، علمدار ظهور
ای مرد شورانگیز ما -سردارِ سحرآمیز ما

تو ذوالفقار حیدری – تو قاسم نام‌آوری
سردار، جان فاطمه – دِه رنج ما را خاتمه

در صف نما مردان عشق – ما را ببر با خود دمشق
از عشق زینب جان به لب -از عاشقانت جان طلب

خط کن سپاه شیعه را – بر کن ز داعش ریشه را
ای برده دل‌ها را ز کف – عمری شهادت را هدف

تو بوی زهرا می‌دهی – تو مَحرم آن درگهی
ای رهسپار کربلا – با خود ببر ما را علا

ما را پذیرا شو به عشق – با خود ببر ما را دمشق
تا بهر زینب جان دهیم –بر خاک‌پایش سر نهیم
به امید ظهور حضرت یار
سه‌شنبه 25 اسفندماه 1394 منصور نظری