بسم رب الشهدا و الصدیقین
کانون سبحان/ سرویس ادبی / منصور نظری: به مناسبت میلاد فرخنده حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها و روز دختر قطعه شعر «رفته باباجان من جنگ دمشق» تقدیم به دختران شهدای مدافع حرم
ای مؤذن شد سحرگاهان عشق – بر من امشب گو اذان وقت دمشق
روز دختر آمد و میلاد نور- در دلِ هر خانهای جشن و سرور
خانۀِ ما هست اما سوتوکور- رفته بابایم سفر یک راهِ دور
خونِ دل دارم به لب از داغِ عشق – رفته باباجان من جنگ دمشق
رفته بابایم علمداری کند – بر حسین فاطمه یاری کند
رفته بابایم که جانبازی کند – حضرت زهرا ز خود راضی کند
رفته بابایم که عباسی کند – با سعودی جنگ احساسی کند
روزها و ماهها بی او گذشت – ایدریغا زنده بابا برنگشت
آسمان چشم من ابری شده – سینهام دریای بیصبری شده
در شب تنهایی و دلواپسی – گریه مینوشم ز جام بیکَسی
عطر زینب گیسوانم میدهد – هر سحر باران اذانم میدهد
همسفربا آه زینب در دمشق – ساکن ویرانههای شام عشق
چون کبوتر بچهای بشکسته بال- با رقیه همنشینم در خیال
تشنهلب بابای من جان میدهد- خاطراتم بوی باران میدهد
ای علمدارِ شقایق پوش من – ای دلیلِ گریۀِ خاموش من
ای شده مست از میِ زینب سلام – پاسبان خیمۀِ زینب سلام
ای تمام هستی و دنیای من – روز دختر شد بیا بابای من
ای به عباسیِ زینب مست عشق – از چرا رفتی مرا از دستِ عشق
غرق خون و پارهپاره پیکرت – آه باباجان چه آمد بر سرت
تیر و ترکشها تنت را پاره کرد- دخترت را تا ابد آواره کرد
ای تمام آرزوهایم بیا – یوسف گمگشته بابایم بیا
بی تو بابا دخترت دق میکند – روز و شب بَس گریه هقهق میکند
نوبهار عمر من بی تو خزان – باد پاییزی به قلبم شد وزان
بی تو گُم شد خندهها بر لب مرا –غصه مهمان میشود هر شب مرا
بی تو بابا دخترت افسرده شد- بر لبش گل خنده ها پژمرده شد
قامتم خم گشته از بار فراق – سینهام میسوزد از غوغای داغ
گشته وقت کودکی مویم سفید- در غمِ دوریِ بابای شهید
یادگارِ آن عزیز رفته جنگ – قاب عکسش در بغل بگرفته تنگ
خونِ دل از دیده بارم روز و شب – گشته بابایم شهید در حلب
های بابا دخترت تنها شده – همکلام حضرت زهرا شده
ای که دیگر برنمیگردی تو باز – دل پریشان توام بابای ناز
یوسف زیبایِ زهرا کیش من – کاش میشد بازگردی پیش من
ای شهید راه عشق حیدری- ای حلب رفته به اذن رهبری
میشود آیا مرا با خود بری – تا کنم آنجا تو را من دلبری
تا کُنم پاک از سر روی تو خاک – تا نهم مرهم تو را بر قلب چاک
ای که رفتی تا شوی عباس عشق – غرقه در خون آمدی باز از دمشق
ای فدای حضرت زینب شده – جانم از دوری تو بر لب شده
بی تو باباجان ندارم صبر و تاب – بی تو کاخ آرزوهایم خراب
تا همیشه دیده بر راه توام – همنشین گریه و آه توام
آسمان قلب من را آفتاب- میشود بینم تو را بابا به خواب
کاش میشد تا به خوابم سر زنی -عاشقانه بوسه بر دختر زنی
کاش میشد بازگردی از دمشق -دخترت را در بغلگیری به عشق
کاش میشد شانه بر مویم زنی – عاشقانه بوسه بر مویم زنی
دل ندارد تاب مستوریِ تو – عاقبت میمیرم از دوریِ تو
پیر کردی دخترت را ای پدر – بس که مانده بر رهت چشمم به در
دیر شد بابا بیایی، دیرِدیر – مادر و من از غمت گشتیم پیر
خانه بی تو سوتوکور و غم فزا – بی تو بابا روز دختر هم عزا
هست حتماً جایت آنجا خوبتر- از من و مادر نمیگیری خبر
حتماً آنجا حضرت زهراست هم – روضۀِ کرب و بلا برپاست هم
خوش بمان بابا در آن وادیِ نور – وعدۀِ من با تو در صبح ظهور
در سحرگاه ظهورِ ماه عشق – یوسف ما میرسد از راهِ عشق
منتظر میمانم آن هنگامه را – ختم با او میکنم این نامه را
سینهها از غم لبالب گشتهاند – غرقه خون چشمان زینب گشتهاند
تا نمایی کار دنیا را دُرست – حضرت مهدی بیا دل تنگِ توست
به امید ظهور حضرت یار..