گروه : دسته‌بندی نشده
ساعت : ۷:۱۸
شناسه : 614
تاریخ : ۲۴ بهمن ۱۳۹۲
بخوانیم و عبرت بگیریم

کانون سبحان کوهدشت/ شاید بارها برای خیلی از افراد اتفاق افتاده باشد که در تنگناها و در رویارویی با مشکلات و مصائب دست به دعا برداشته و طلب کمک و مدد و یاری را دارند . اما بعضا به مراد و مقصود دلخواه نمی رسند و چه بسا گله و شکوه هم می کنند و […]

کانون سبحان کوهدشت/ شاید بارها برای خیلی از افراد اتفاق افتاده باشد که در تنگناها و در رویارویی با مشکلات و مصائب دست به دعا برداشته و طلب کمک و مدد و یاری را دارند . اما بعضا به مراد و مقصود دلخواه نمی رسند و چه بسا گله و شکوه هم می کنند و … اعتراض می کنند که ای خدا مگر […]

 کانون سبحان کوهدشت/ شاید بارها برای خیلی از افراد اتفاق افتاده باشد که در تنگناها و در رویارویی با مشکلات و مصائب دست به دعا برداشته و طلب کمک و مدد و یاری را دارند . اما بعضا به مراد و مقصود دلخواه نمی رسند و چه بسا گله و شکوه هم می کنند و … اعتراض می کنند که ای خدا مگر خودت نگفتی که : (ادعونی استجب لکم) پس کو ! ما که خیلی صدات زدیم و …

 

بخوانیم و عبرت بگیریم

البته بعضا خیلی افراد با توسل و دعا ، به آنچه می خواهند ، می رسند . اما در پاسخ آندسته اولی که حاجت نمی گیرند باید گفت که : اسلام به ذات خود ندارد عیبی / هر عیب که هست از مسلمانی ماست .

حکایت داستان حضرت موسی (ع) است که خطیب در بالای منبر به حضار می گوید که هان ای مردم : قول و عمل خود را خالص کنید تا به آنچه می خواهید برسید ، ای مردم پیامبر ما حضرت موسی (ع) روزی در مقابل دریایی قرار می گیرد و قصد عبور از دریا را دارد که راه عبور و وسیله و یا پلی هم وجود ندارد ، با قصد قربت و از ته دل خالصانه ذکر { بسم الله الرحمن الرحیم } را می گوید و از روی آب بدون اینکه حتی پایش هم خیس شود ، عبور می کند و … یکی از حضار به این مطلب و گفتن این ذکر مقدس ایمان پیدا می کند و در یکی از روزها که قصد رفتن به روستا را دارد در مواجه با رودخانه محل می فهمد که پل خراب شده و راهی برای عبور از آب وجود ندارد ، داستان حصرت موسی (ع) به یادش می افتد خالصانه ذکر مقدس { بسم الله …} را می گوید و به امر خدا بدون احساس نیاز به پل و بدون اینکه پایش خیس شود از رودخانه می گذرد . مدتی بعد تصمیم می گیرد تا واعظ و خطیب را به روستا دعوت بکند و به او مهمانی بدهد .


آن شخص دعوت را می پذیرد و بعد از نماز با هم به سمت روستا حرکت می کنند ، به رودخانه که می رسند ، اول شخص روستایی به رسم معمول و با خواندن ذکر از آب می گذرد ، بعد پشت سرش را که نگاه می کند ، می بیند که مهمان آنطرف رودخانه جا مانده ، او را صدا می زند ، ولی مهمان می گوید :چون پل ندارد ، نمی تواند از آب بگذرد . شخص روستایی می گوید که خودت ذکر { بسم الله الرحمن الرحیم } را و داستان حضرت موسی (ع) را برای ما نقل کردی ، آن ذکر را بگو و به آب بزن و بیا . اما مهمان که تازه به صداقت و اخلاص و پاکی مرد روستایی پی برده بود . گفت : بسم الله گفتن من کجا و بسم الله گفتن تو کجا ؟!



 نوشته شده توسط : اسماعیل جمیاری