گروه : دسته‌بندی نشده
ساعت : ۱۲:۱۵
شناسه : 634
تاریخ : ۲۶ بهمن ۱۳۹۲
خدا بهتر می داند

خدا بهتر می داند کانون سبحان کوهدشت/ پیشتر گفته شد که در زندگی ما انسانها اتفاقات و جریاناتی رخ می دهد که شاید بر خلاف میل و انتظار ما باشد . چه بسا این رخدادهای روزمره به ظاهر ناخوشایند بوده و باعث نگرانی و  […] کانون سبحان کوهدشت/ پیشتر گفته شد که در زندگی ما […]

خدا بهتر می داند

کانون سبحان کوهدشت/ پیشتر گفته شد که در زندگی ما انسانها اتفاقات و جریاناتی رخ می دهد که شاید بر خلاف میل و انتظار ما باشد . چه بسا این رخدادهای روزمره به ظاهر ناخوشایند بوده و باعث نگرانی و  […]

کانون سبحان کوهدشت/ پیشتر گفته شد که در زندگی ما انسانها اتفاقات و جریاناتی رخ می دهد که شاید بر خلاف میل و انتظار ما باشد . چه بسا این رخدادهای روزمره به ظاهر ناخوشایند بوده و باعث نگرانی و ناراحتی بشود ، غافل از آنکه نتیجه نهایی ایندسته از رویدادها بسیار شیرین و غیر قابل تصور می شود و یا بالعکس در زندگی و یا کار و مراودات اجتماعی قضییه ایی حادث شود که مورد رضایت ما بوده و از وقوع آن شاد و خرسند شویم و لیکن پس از گذشت مدتی در حالیکه هنوز لذت آن عمل از کام نرفته مشخص شود که نتیجه اش کاملا خسران ، زیان و پشیمانی است .


خدا بهتر می داند

 


از اینگونه جریانات در زندگی همه انسانها به کرات دیده و یا شنیده شده است و بدتر اینکه بسیاری پیشداوری نموده و آن را به بخت و اقبال بد ، شانس و اگر هم ضعف ایمان را چاشنی آن کنند به شک در عدالت خدا منتسب و به آستان حضرت حق کفر می ورزند ! در حالیکه قصه چیز دیگری است و ما بی خبریم .

حکایت:

حکایت این چنین است که در زمان حضرت داوود علیه السلام پیرزنی به علت فوت شوهرش تامین کننده مخارج فرزندانش می شود و علاوه بر کارهای بیرون از خانه ، شبها را به دوخت و دوز لباس می پردازد و درآمد خود را صرف خوراک و پوشاک و گذران زندگی می کند .


تا اینکه روزی دست بافته های خود را برای فروش به بازار می برد و در بین راه پرنده ای از آسمان به سمت پیرزن فرود آمده و با چنگال تیزش دست بافته های پیرزن را ربوده و سپس به پرواز در آمده و از آن محل دور و دورتر می شود ، پیر زن ناراحت و پریشان شده و سر آسیمه با چشمانی گریان به درگاه الهی شکوه می کند ، چاره ای ندارد و با خشم و غضب به ملاقات حضرت داوود علیه السلام می رود و در خصوص عدالت خدا ایجاد شبهه می کند ، حضرت قضیه را از او جویا می شود و پیرزن آنچه گذشت را برایش تعریف می کند و از عدالت خدا شکایت دارد ، هنوز حرفهای پیرزن تمام نشده است که سه نفر نزد حضرت آمده و هزار دینار را تقدیم پیامبر نموده و از او می خواهند تااین مبلغ را به نیازمندان و مستمندان ببخشند .


حضرت چگونگی و علت این کار را از آن سه نفر می پرسد و آنان جواب می دهند که : ای داوود (ع) ما ده نفر بودیم که سوار بر کشتی و به قصد تجارت بر روی دریا حرکت می کردیم که ناگهان از سوراخ موجود در بدنه کشتی آب زیادی داخل کشتی شده و کشتی به سمت سرنگونی و واژگونی پیش می رفت تا اینکه در اوج نا امیدی به خدا پناه برده و از او مدد خواستیم ، ناگهان در همین حین پرنده ای بر فراز کشتی توجه ما را جلب کرده و مقداری پارچه دست بافت را به سوی ما پرتاب و ما با آن پارچه ها سوراخ کشتی را بسته و از ورود آب جلوگیری و از مرگ حتمی نجات یافتیم . حال به شکرانه این توجه و کمک خدای بزرگ هر نفر صد دینار را نذر کرده و آن را به شما تقدیم می داریم . در این هنگام لبخند رضایت بر چهره پیر زن نمایان شد و از اینکه به امر خدا و بوسیله دست بافته های او جمعی نجات یافته اند ، به سپاس و شکرگزاری پرداخت و حضرت داوود (ع) هم دستمزد کار زن را از آن پول پرداخت .

از این داستان نکات ذیل قابل استفاده است :

1- خداوند عادل است و با بندگانش با عدالت رفتار می کند

2- همیشه به آخر و عاقبت امورات بیندیشیم .

3- هیچ وقت از درگاه خدا نا امید نشویم .

4- صبر و بردباری داشته باشیم .

5- و اینکه خدا بهتر می داندو بس .

 

نوشته شده توسط : اسماعیل جمیاری