سرویس مقاله و یادداشت”کانون سبحان”/کیومرث رستمی:
چکیده
یکی از راههای قدرتمندی اسلام، وحدت و همدلی است و معرفی عالمانی که در اصلاح امت اسلامی کوششهایی کرده، تلاش خود را در این راه وجههي همت خود قرار دادهاند، نقش بهسزایی در تحقق این آرمان دارد. در عصر حاضر سکوت در برابر هجمههای فرهنگی و اعتقادی دشمنان، اسلام را از هر زمان دیگر آسیبپذیرتر میسازد؛ چنانکه در گذشته نیز بر اثر بیکفایتی زمامداران حکومتهای اسلامی و دامن زدن آنان به اختلافات فرقهای، بسیاری از آثار ارزشمند اسلامی را از دست دادهایم و سالهای درازی سرمایههای فکری و هنری خویش را صرف اختلافات بیاساس کردهایم.
برای اسلام با همهي غنا و دارایی بینظیرش، هیچگاه این موقعیت پیش نیامده که آرزوهای خود را آنطور که شایسته است میان مسلمان محقق سازد. اکنون وقت آن است که نگاهی واقعبینانهتر و بیپیرایهتر به اسلام بیفکنیم و با بازگشتی دوباره به اخلاص و ایمان صدر اسلام، مشترکات مذاهب گوناگون اسلامی را در دستور کار خود قرار دهیم تا شاید اسلامی یکپارچه، قدرتمند و قوی را به ارمغان آوریم.
رسیدن به این هدف، عوامل گوناگونی را میطلبد که معرفی عالمان و فرهیختگان کشورهای اسلامی یکی از این عوامل است. در ادامه به معرفی دو تن از عالمان مسلمان میپردازیم که نقش مهمی در تقریب مذاهب اسلامی، دعوت مردم به وحدت و همدلی و بیداری اسلامی ایفا کردهاند.
کلید واژهها: تعامل، خلفا، وحدت اسلامی، اتحاد، مشاورهي سیاسی، مشاورهي نظامی، همکاری قضایی، امور دیوانی، میانجیگری.
مقدمه
ضرورت وحدت امت اسلامی بر هیچکس پوشیده نیست. افزون بر قرآن کریم و سنّت پیامبرگرامي(ص) سخنان و راه و روش پیشوایان معصوم علیهمالسلام ندای روحبخش و طراوتآفرین «وحدت» را به طنین انداختند. در این مقاله، با توجه به ضرورت و هدف طرح موضوع، به مفهومشناسی وحدت پرداخته شده و از تعامل امامعلی(ع) با خلفا در جهت وحدت اسلامی با تأکید بر پاسبان و حافظ وحدت بودن حضرت سخن به میان آمده است.
موضوعاتی همانند مشاورهي سیاسی، مشاورهي اقتصادی و نظامی، همکاری علمی و قضایی و ارائهي راهنماییهای لازم در امور دیوانی از موارد تعامل امامعلی(ع) با خلیفهي نخست برشمرده شده و در دوران خلیفهي دوم، افزون بر همکاری و مشورت نظامی امامعلی(ع) در نبرد جسر، جنگ با رومیان و نبرد بیتالمقدس و… پیروان حضرت هم در جنگها و مسائل حکومتی با خلیفه همکاری داشتهاند.
این همکاریها در زمان خلیفهي سوم هم ادامه داشت؛ اما به سبب مسائل ویژهي این دوران، امام در برابر ناراضیان خلیفه، نقش ميانجي و میانجیگری را به عهده داشته است و هنگام محاصرهي خانهي خلیفه، مشکهایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین علیهماالسلام برای خلیفه فرستاد.
این رفتارها، از روح بلند وحدت و یکپارچگی حکایت دارد که همواره (به ویژه درروزگار كنوني) امت اسلامی سخت به آن نیازمند است. رفتار امامعلی (ع)، سراسر اهتمام به مصالح اسلام و پایداری وحدت امت اسلامی بوده است.
الف. وحدت
وحدت و همبستگی مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسی بوده که کلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأکید فراوان کرده است.
ندای روحبخش و طراوتآفرین وحدت، زمانی بر زبان پیامبر (ص) و ياران وفادارش روان شد که زمزمههای تفرقهي ریشهدار در آداب و عادات و کینههای دیرین جاهلی، به گوش میرسید.
با درگذشت پیامبر(ص) زمینهي مناسب برای بازگشت برتریهای قومی و نژادی فراهم شد و نخستین شکاف میان مسلمانان بر سر مسئلهي جانشینی پدید آمد. هر کدام به ادلّهي گوناگونی در این باره تمسک میکردند. پس از ماجرای سقیفه و تعیین نخستین خلیفه، بسیاری از ياران پیامبر(ص) با همهي اختلاف سلیقه و بینشی که داشتند، به سبب مصالح اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت اختیار کردند و مانع از همپاشیدگی و تفرقه در جامعهي اسلامی شدند.
امامعلی (ع) برای حفظ وحدت مسلمانان، اطراف خویش را از هرگونه حرکتی که به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگی صفوف مسلمانان بینجامد، بركنار میداشت و از هیچگونه ياري فکری با خلفا کوتاهی نکرد. گزارش تاریخی حاکی از آن است که مشاورهي خلفا با امامعلی علیهالسلام در كارهاي مهم، دستگاه خلافت را از لغزش اصولی باز داشت؛ به ویژه سازمان قضایی حکومت را بر استیفای حقوق مردم وامیداشت.
ضرورت موضوع
قرآن و احادیث اهلبیت علیهمالسلام نیز وحدت امت اسلامی را امری ضرور خوانده و بدان سفارش کرده است: واعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا. همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید (آل عمران (3)، 103.)
از دیدگاه امامصادق(ع) کسی که به اندازهي یک وجب از جماعت مسلمانان دوری گزیند، رشتهي اسلام را از گردن خود پاره کرده است (کلینی، ج 1، ص 405)؛ پس وحدت و اتحاد، نخست ضرورت عقلی است. دوم آیات فراوان و احادیث اهلبیت علیهمالسلام نیز آن را اصل ضرور دانسته است.
هدف
ایجاد وحدت و اتحاد پیروان مذاهب اسلامی و امت اسلام، از اهداف اصلی بحث مورد نظر است که با رعایت و توجه به سیره و شیوههای برخورد امامعلی (ع) با خلفا و مشاوره و ياوريهای گوناگون حضرت با آنها، رسیدن به این هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.
مفهومشناسی
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمی و اجتماعی، تبیین مفاهیم و واژههایی است که در آنها به کار میرود؛ از این رو نخست لازم است برخی واژهها تعریف شود.
الف. وحدت و اتحاد
1-معنای لغوی: وحدت در لغت عبارت است از یگانهشدن، یگانهبودن و اشتراک گروهی در یک مرام و مقصد، اشتراک همهي افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعهای واحد به شمار آیند (معین، ج 4، ص 4989.)اتحاد عبارت است از یکیشدن(1) (طریحی، ج 4 ص 476)، یگانگی کردن، یکرنگی، یکدلی، یکجهتی و هماهنگی.
2-معنای اصطلاحی: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود، با هم یگانه و یکی شوند (سعید بند علی، ص 14)؛ پس، مقصود از وحدت و اتحاد امت اسلامی، همبستگی و دست به دست هم دادن کلیهي مسلمانان با حفظ هویت مذهبی در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم علیهمالسلام نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانهي خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکاری داشتند.
ب. تعامل
تعامل عبارت است از معاملهکردن و داد و ستد مردم با یک دیگر (خلیل، سیدحمید طبیبیان، ج1، ص595). بدین لحاظ، تعامل طرفینی است و حتماً باید دو نفر باشد، در غیر اینصورت، تعاملی صورت نمیگیرد؛ البته قلمرو و گسترهای تعامل به داد و ستد اشیای مادی منحصر نیست، و کمکهای فکری و علمی را نیز در بردارد.
امامعلي(ع) پاسبان مصالح جامعهي اسلامي
در زمان زندگي پیامبر(ص)، جامعهي نوبنیاد اسلامی هر لحظه از ناحیهي روم، ایران و منافقان تهدید میشد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(ص) را به خود مشغول میساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.
نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهی شد و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.
پیامبر گرامي(ص) در سال نهم هجرت با ارتشی مجهز به سوی کرانههای شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینهي خود را باز یابد (ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبری، ج 3، ص4236). این پیروزی، پیامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور کرد تا به کرانههای شام برود (همان، ص 288؛ علیبن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبری، ج 3، ص 183.)
خطر دوم، امپراتوری ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامهي پیامبر(ص) از شدت ناراحتی، آن را پاره و سفیر پيامبر را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت خودداري او را بکشد (محمدابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسی،ج 20،ص 389)؛ ولی زندگي او دیری نپایید و خسرو پرویزدر زمان پیامبر کشته شد.
خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(ص) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند.
قدرت تخریبی منافقان به اندزهای بود که قرآن کریم از آنها در سورههای بقره، آلعمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(ص) ، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد میکند (آیتالله سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 130)
پس از درگذشت جانکاه پیامبر گرامي، امت اسلامی بر سر مسئلهي خلافت و رهبری دچار اختلاف شدیدی شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(ص) در موارد بسیاری به ویژه در غدیر خم، امامعلی(ع) را به جانشینی خود برگزید؛ اما اهل سنت باور داشتند که پيامبر فرد ويژهاي را برای چنین منصبی هنوز معیّن نفرموده است.
به هر روي، در جریان سقیفه، گروهي پس از بحث و گفتوگوی فراوان، سرانجام خلیفهای را برای مسلمانان برگزیدند؛ با اينکه گروه بسیاری از ياران و نزدیکان پیامبر( ص) حضور نداشتند(2) و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعی هر لحظه از ناحیهي دشمنان خارجی و داخلی تهدید میشد.
امامعلی(ع) که خود را در این مسئله صاحب حق میدانست، برای حفظ مصالح جامعهي اسلامی از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدیدآمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(ع) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه برای گرفتن حق خود اقدام میکرد، نتایج ذیل را به دنبال میداشت:
1- در قیام مسلحانه، امامعلی(ع) بسیاری از یاران خود را که از دل و جان به امامت او باور داشتند از دست میداد. شهادت و جانفشانی در راه خدا امری مطلوب است؛ ولی با کشتهشدن این افراد باز حق به صاحبش بازنمیگشت.
2- افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنیهاشم و دیگر یاران حضرت سبب میشد تا بسیاری از ياران پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف میشد. این گروه هر چند در مسئلهي رهبری در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافی نداشتند و قدرتی در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار میرفتند.
3- بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دوردست که اسلام بهطور کامل در اندیشهي آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل میدادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحیدی برای ابد به خاموشی میگرایید (سبحانی، فروغ ولایت، ص 166.)
امیرمؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبی حس کرده بود؛ بدین لحاظ برای حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.
حافظ وحدت
وحدت امت اسلامی برای امامعلی (ع) از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حضرت، حکومت و رهبری را نیز برای حفظ این اصل میخواست و تمام مصیبتها و رنجهای زمانه را هم بدان سبب تحمل میکرد.
هنگامی که علی (ع) مشغول تجهیز پیامبر (ص) بود، گروهي در سقیفه برای انتخاب خلیفه گردآمدند. ابوسفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت، زمانی که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینهي اختلاف مسلمانان را آمادهتر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امری نمایان بود موضعگیریهای انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانی از زمینهي اختلاف بین این دو گروه بود.
بهرغم اینکه پیامبر(ص) پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید (انفال (8)، 63)، حس عصبیت و نژادپرستی برخی افراد، باعث شد پس از درگذشت پیامبر گرامی، مهاجران و انصار دائم همدیگر را به جنگ تهدید کنند.
ابوسفیان که زمینهي اختلاف را به خوبی دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّی لأَری عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانی میبینم که جز خون چیز دیگری نمیتواند آن را خاموش سازد» (ابنابیالحدید مدائنی، ج 2، ص 45؛ احمدبن عبدالرب اندلسی، ج 4، ص245؛ محمدبن جریربن یزید، ج 3، ص 209)، برای رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه»ي امامعلی (ع) را زد و به وی پیشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفهي مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچکس از فرزندان عبدمناف با تو به مخالفت برنمیخیزد و اگر فرزندان عبدمناف با تو بیعت کنند، کسی از قریش از بیعت تو سر نمیپیچد و سرانجام همهي عرب تو را به فرمانروایی میپذیرند»(ابن شهرآشوب، ص 77).
امیرمؤمنان در این لحظه جملهي تاریخی خودرا دربارهي ابوسفیان گفت: مازلت عدوا للاسلام و اهله؛ تو بردشمنی خود با اسلام باقی هستی(یوسفبن عبدالبر قرطبی مالکی،ج 2،ص 690.)
ابوسفیان ساکت ننشست و برای تحریک احساسات امامعلی(ع) و یارانش اشعاری بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّمتان که غارت شده است سکوت کنید!
بنی هاشم لاتطمعوا الناس فیکم و لا سیّما تیم ابن مرّة او عدی
فما الامر الا فیکم و الیکم و لیس لها الا ابو حسن علی
(ابن شهرآشوب، ص 87)
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تامردم به ویژه قبیلههای تیم وعدی درحق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امرخلافت به شما وبه سوی شما است وبرای جز حضرتعلی(ع) کسی شایستگی ندارد.
امامعلی(ع) که از هدف شوم ابوسفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشکاندن نهال نوپای اسلام و بازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری. تو مدتها بدخواه اسلام بودهای. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست. (طبری، ج 3، ص 209؛ ابن ابیالحدید، ج 2، ص 45؛ علیابن اثیر، ج 2، ص 7.)
در نهجالبلاغه نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف میفرماید: موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانههای فخرفروشی را از سر بردارید. … اگر سخن بگویم، میگویند بر فرمانروایی آزمند است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ میترسد. به خدا سوگند! دلبستگي فرزند ابوطالب به مرگ بیش از دلبستگي کودک به پستان مادر است. اگر سکوت میکنم، به سبب دانش و آگاهی ويژهاي است که در آن فرو رفتهام و اگر شما هم مانند من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، پريشان و لرزان میشدید. (نهجالبلاغه، خطبه 5.)
دانشی که علي از آن سخن میگوید، آگاهی از نتایج وحشتآور اختلاف و دودستگی مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبی میدانست که قیام برای احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام میشود؛ بدین جهت، ترجیح میدهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کند.
در نامهای هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسئله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمیکردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر( ص) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتی وانداشت جز توجه مردم به دیگری [= ابوبکر] که دست او را برای بیعت میفشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشتهاند و میخواهند آیین محمد(ص) را نابود کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانی مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگتر از حکومت چند روزهای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان میرود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آنکه باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام [و جامعهي اسلامی ]بازگشت.(همان، نامهي 62.)
چنانکه ملاحظه میشود، در این نامه، حضرت تصریح میکند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامی که اسلام و امت اسلامی را در معرض خطر دیدم و با اینکه حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به ياري دین و مسلمانان شتافتم.
حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیبهای دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری از امام(ع) نیز جلوهگر است. حضرت میفرماید: قریش پس از پیامبر(ص)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که شكيبايي کردن [بر غصب حق خود] بهتر از ایجاد تفرقهي بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازهمسلمانند و کوچکترین سستی دین را تباه میکند و کوچکترین فردی ممکن است دین را از بین ببرد. (ابن ابیالحدید، ج 1، ص 308)
امامعلی(ع) در روزهای نخست حکومت خود ضمن بازگفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(ص) که حقشان تلف شده و در ردیف تودهي بازاریها قرار گرفته است، فرمود: پس از پیامبر(ص) حق ما را غصب کردند و در ردیف تودهي بازاریها قرار گرفتیم. چشمهایی از ما گریست و ناراحتیها پدید آمد. به خداسوگند! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنانگونه دیگری میبود و با آنها میجنگیدم (همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.)
حضرت علي(ع) نه تنها هنگام درگذشت پیامبر(ص) مردم را از اختلاف بازداشت، بلکه در شورای شش نفری نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمیدانست، بیعت کرد و عملاً جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن ازمن، ستم بر من شمرده میشود، تاهنگامي که کار مسلمانان رو به راه باشد و تنها به من ستم شود، مخالفتی نخواهم کرد(نهجالبلاغه، خ 74؛ محمدبن جریربن یزید، ج 4، ص 228.)
پیش از ورد به جلسهي شورا، عباس عموی پیامبر(ص) از علی(ع) میخواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان برگزيده خواهد شد، به طور قطع میدانست.امام(ع) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجهي آن جلسه، پیشنهاد وی را رد کرد و فرمود: انی اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم (ابن ابیالحدید، ج 1، ص 191؛ احمدبن عبدالرب اندلسی، ج 4، ص 260.)
روزی که امامعلی(ع) دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی حضرت، فاطمه(س)، او را به قیام دعوت کرد. درهمان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امامعلی(ع) رو به همسر گرامی خود فرمود: آیا دوست داری این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه(س) فرمود: هرگز. امام علي(ع) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفتهام (ابن ابیالحدید، ج 11، ص 113.)
در جنگ صفین مردی از قبیلهي بنیاسد از امامعلي پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بیمورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهی از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرحکردن چنین مسائلی در آن هنگام باعث دودستگی میان صفوف آنان میشد؛ بدین لحاظ، امامعلي پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر(ص) داری و به سبب اینکه هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال میگویم.
رهبری امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(ص) از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آنها خدا، و بازگشت همه به سوی او است.(نهجالبلاغه، خطبه 157)؛ پس، امامعلی (ع) برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کرد؛ زیرا به خوبی از خطرهایی که جامعهي اسلامی و اسلام نوپا را تهدید میکرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امامعلی ترک مبارزهي مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچگاه از حق خود دست برنداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره میکند(3) و گاهی هم با انجام اعمالی، ناخشنودی خود را بیان داشت(4) و البته از همکاری با آنان نیز کوتاهی نکرده است.
پينوشتها
1- صیرورة الشیئین الموجودین شیئا واحدا.
2- ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، ابویوب انصاری، عباس عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآله فروةابن عمرو، ابی ابنکعب، براءابن عازب، ابوالهیثمابن التیهان، خالدبن سعید و بریده اسلمی، خزیهابن ثابت و…، بیعت نکردند (ابن عبدربه، العقدالفرید، ج 4، ص247.)
ادامه دارد…
عالي بود
دست مریزاد استاد
این مقاله همان مقاله اسماعیل دانش است که درشماره 4اندیشه تقریب چاپ شده است
این مقاله همان مقاله آقای اسماعیل دانش است که درشماره4اندیشه تقریب چاپ شده است.